
ميون شهر قصمون صدای آشنایی نیست تو جاده های عاطفه نشون رد پایی نیست
ستاره ی ترانه رو کسی دیگه تو شب ندید یکی رو دفتر چه ی عشثق با رنگ تیره خط کشید
قلبای آدمای شهر خونه های سنگی شدن تموم کوچه هامونم مسیر دلتنگی شدن
ترنم پرنده ها تو بغض باد شب شکست لشکر لحظه های شاد نیومده عقب نشست
تو این هیاهوی مهیب کسی به فکر دل نبود کسی به یاد غربت این همه سوت دل نبود
حالا تو این شهر بزرگ مثل یه سایه بی کسم میخوام بیام ببینمت باید به خونت برسم
که خیلی سخته به خدا غریبه بودن تو وطن
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
عاشقانه ,
,
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16