عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



این وبلاگ رو تقدیم میکنم به تمام دختر وپسرای که عاشقند و پای عشقشان میماند........حتی کسانی عاشق نیستند..............نظر یادتون نره (این وبلاگ متعلق به تمامی مردم میباشد)

لطفا نظر گرم خود را در مورد وبلاگ بدید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان د نــیــای عــــاشـقــــ��ـــــــــــــ ــــى و آدرس love859.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 1435
بازدید کل : 65460
تعداد مطالب : 226
تعداد نظرات : 107
تعداد آنلاین : 1


فال عشق

آمار مطالب

:: کل مطالب : 226
:: کل نظرات : 107

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 39
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 39
:: بازدید ماه : 1435
:: بازدید سال : 8505
:: بازدید کلی : 65460

RSS

Powered By
loxblog.Com

مجال هن هـمین باشد که پـنـهـان عشق او ورزم....

فاصله....
سه شنبه 30 فروردين 1390 ساعت 15:53 | بازدید : 573 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

میان من و تو فاصله هاست
کاش می دانستی
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشیدن داری
دستهای تو توانایی آن را دارند که مرا زندگانی بخشند
چشم های تو به من می بخشند
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطح برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را می بخشی
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی
روی تو را کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن سر را
که عجیب عاقبت مرد
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
افسوس کاشکی می دیدم...



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
اشعار کوتاه....
سه شنبه 30 فروردين 1390 ساعت 15:45 | بازدید : 564 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

چندی است که بیماره وفایت شده ام          

 در بستر عشق و چشم به راحت شده ام

این را تو بدان اگر بمیرم روزی               

مسئول تویی که من فدایت شده ام

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم         

 چه کنم یاد نداد حرف دگر استادم

................

گل یخ در زمستان تو هستم

اسیر نازه چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن با بی وفایی

که من مشتاق دیدار تو هستم

از دوست چه میماند از آیینه فردا

جز حرف دل انگیزش.جز خاطره ای زیبا

..................

امشب شب آخریه که مزاحمت میشم

خورشید فردا ماله تو ببخش که عاشقت شدم

بدرقه لازم ندارم میرم ای عزیزترین

نزار بمونه زیره پا قلبمو بردار از زمین

دوست دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود

غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود

.....................

 ای دل سوزانده  سامانم کو ؟

ای کالبد تهی شده جانم کو؟

امروز که از همیشه مشتاق ترم

ای خانه ی سوتو کور مهمانم کو

 نسبت به تو حس بی میلی دارم

من ناز نمیخرم شما هم نفروش

چون عاشق کشته مرده خیلی دارم



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
سه شنبه 30 فروردين 1390 ساعت 15:36 | بازدید : 671 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن

با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن

اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش

بیا و با یه چشمکت اتاقمو بهم بزن

سخته برات تنهاییاتو کوک کنی

با عشق من چشای نازتو ببند ٬ برای من یه کم بزن

می خواستم از نگات بگم ٬ دوباره لغزید قلمم

قصه نویس رویاها بیا واسم قلم بزن

بگو دوسم داری یا نه ؟ یه جور بهم نشون بده

بقیه زندگیمو با این جواب رقم بزن

به جای ابرا واسه تو شب تا سپیده باریدم

به خاطر هرکی میخوای تو لااقل یه نم بزن

اون عکسی که ازم دیدی توش یه چیزایی کم داره

تو جای من رو گونه هام هاشور زرد غم بزن

بگو تو زندگیت کیه رد نشو از سوال من

زیر جواب نقره ایت چندتا برام قسم بزن

مجنون چی رو بلد نبود که لیلی قسمتش نشد

تو ام توی طالع من نقش بد ستم بزن

عاشقی سخت و آسونه ٬ بستگی به دلت داره

دوس داری بهتر بدونی یه سر به این دلم بزن

پیش خودت نگو که عشق همیشه عشقای قدیم

بیا یه بار از عشقای قشنگ حالا دم بزن

نامه باید خودش بیاد تا بنویسیش واسه من

تو خلوتت سری به این یه حس محترم بزن

سخته ولی جور دیگه شعرو باید تموم کنم

دلم که رفت چیزی اگه مونده ازم بیا بزن

زخم تو ٬ زخمتو می خوام ٬ هر دو واسم مقدسه

چه خنجرو ٬ چه عشقتو فقط واسه خودم بزن

یه وقت اگه تنها شدی با عشق و ساز و زمزمه

به خاطر من یه بارم ٬ من به تو می رسم بزن



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
اگر....
سه شنبه 30 فروردين 1390 ساعت 15:2 | بازدید : 616 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم

اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم

اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم

اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم

اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود

اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم

اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم

اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم

اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید

اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم

اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم

اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
اگه کنارم بــــودی
چهار شنبه 18 اسفند 1389 ساعت 17:38 | بازدید : 809 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

کنارم که نیستی همه چی سراب ِ

پر از بغض ِ دنیام ، نفسهام عذاب ِ

تو حبس ِ سکوتم پر از هق هق و درد

ببین درد ِ دوریت با این دل چه ها کرد

کنارم که نیستی پر از اشک ِ چشمام

همون حس ِ تلخی که هیچوقت نمیخوام

یه کابوس ِ لحظم بدون ِ حضورت

شده خون ِ رگهام همۀ وجودت

من ِ تشنه آخر از عشقت میمیرم

تو باشی با عشق ِ تو آروم میگیرم

تو هستی که قلبم پر از عشق و شور ِ

بدونِ تو نبض از دلم خیلی دور ِ

کنار تو بودن یه حس ِ دوبارس

مث ِ لحظه هایی که غرق ِ ترانه س

کنارم بمون تا نفس یاورم شه

تو آغوش ِ تو بودن بازم باورم شه

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
حرف آخر
چهار شنبه 18 اسفند 1389 ساعت 17:32 | بازدید : 659 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

 

این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است...

 

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

 

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست....

 

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!

 

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک...

 

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

 

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ....

 

ای وای از فردا... و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ....

 

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ....

 

نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته....

 

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
چهار شنبه 18 اسفند 1389 ساعت 17:29 | بازدید : 728 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

صد گونه زحمت داده ام، صدگونه رحمت کرده ای
دیدی زمن صد غفلت و ، صدها محبت کرده ای

در من تو می جوشی نه من ، وین می تو مینوشی نه من
چون شکرت ای ساقی کنم  از بس کرامت کرده ای

هرجا که افتادم زپا، ناگه ترا کردم صدا
غافل که آندم هم مرا نوعی هدایت کرده ای

تا آزم از نابخردی، چون کودکان چوبم زدی
دریای رحمت بود اگر ، گاهی عقوبت کرده ای

من چیستم من کیستم، این عاریت من نیستم
من هیچم ای بود ابد، با من مروت کرده ای

من در قفس دل در هوس ، ای با من اندر هر نفس
خاری از این گلزار را ، مشمول عزت کرده ای

بال و پرم را باز ده ، در من مرا پرواز ده
طبع هما را ای که خود، سلطان همت کرده ای

جز او چه در گیتی به پا؟ او مایه بند رنگ ها
دیدی به جز او هرچه را ، ای دیده غفلت کرده ای



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
اینجا....
چهار شنبه 18 اسفند 1389 ساعت 17:28 | بازدید : 756 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

اینجا که من رسیده ام ...


ته دنیای بدون تو بودن است!!


همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!


ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!


خوب تماشا کن...


دلم هم تنگ نشده!


یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم ...


تو باش و دل من و همه فریادهایی که ...

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
صدایـــــم کـــــن ای دل......
چهار شنبه 18 اسفند 1389 ساعت 17:22 | بازدید : 500 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

صدام كن
اگه یه روزی چشمات پر از اشك شد و دنبال یه شونه گشتی كه گریه كنی
صدام كن
بهت قول نمی دم كه ساكتت كنم منم پا به پات گریه می كنم
صدام كن
اگه دنبال مجسمه سكوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام كن
قول میدم ساكت بمونم
صدام كن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی كنه
صدام كن
من همیشه همراه تو ام
صدام كن
اگه ...........
نه دیگه دنبال بهونه نگرد كه صدام كنی
فقط صدام كن



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
برایت می نویسم...
سه شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 17:8 | بازدید : 512 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

برای تو می نویسم...

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

تو را دوست دارم

نگاهت را کلامت را وآغوش مهربانت را

تو را دوست دارم به اندازه ی تمام رنگ های زیبای دنیا

نه کم است

به اندازه ی تمام زیبایی های دنیا

نه باز هم کم است

تو را به اندازه ی تمام دنیا دوست دارم

من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم

در هر نفسم عطرت را حس کردم

و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم

دیگر در پس کوچه های خاطراتت جستجویم نکن مرا نخواهی یافت

که من در تو محو شده ام

و چه در هم آمیختن زیبایی ..



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
خداحافظ
سه شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 16:55 | بازدید : 624 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )


خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!


خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

همین حالا

خداحافظ



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
دو شنبه 9 اسفند 1389 ساعت 19:49 | بازدید : 676 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

 

در اوج یــــــ ـــقینا گـــر چـ ــــه تـــ  ــردیدی هــ ــست

       در هـ ـــــر قـفــ ـــسی کـــ ـلید امـــــ ـیدی هــــ ــست

          چشـــــ ـمک زدن ســــ ـتاره در شـ ـــــ ـب، یـــ ـــعـ ــنی

              تـــ ـوی چــ ــمدان مـــ ـاه خــ ــــورشـــ ـیدی هــــ ــسـت

               

                یـ ـــک رود پـ ـــر از ســــــ ـتاره در جــ ـــریــان اســ ــــت

        مــ ــــــــــن در سـ ـــ ــر خـــ ــود ابـ ــر زیــــ ــادی دارم

 جــــیب کـلمات مـ ـــن پــ ــــــر از بـــ ـــاران اســـ ـــــت

 

 

چـــ ـــون عــ ـــود نــ ــــبود چـ ــــوب بـــ ـیـ د آوردم

     روی ســـ ـــــــ ــیه و مـــ ــــــوی ســ ــــپـــید اوردم

          خــ ود فــ ـرمـــودی کـ ـه نا امـ ــیدی ک ــفر اسـ ـت

               فـــــ ــرمـــ ــان تــــ ـــــو بـــــ ــــردم و امــ ــــید آوردم

            

 

                در دفـ ـــتــــر شـــــ ــعر مـــ ـــن صـدا پــــنـ ـهان اسـ ــت



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
رویا
دو شنبه 9 اسفند 1389 ساعت 19:45 | بازدید : 677 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

 

 

تو را می بینمت٬ تورا می خوانمت

تو را می دانمت٬ تو را می بویمت

اگر خواهم٬ اگر خواهی

اگر باشم٬ اگر باشی

بدر آن جامه ی شب را

برس بر شهر آن لیلی

که باشد چشم به را تو

در آن شب کوچه ی تاریک

بخوان آن شعر بی پایان

که خواند عشق را با تو

بمان با خسته جانم باز

بکن تسخیر قلبم را

ولی افسوس که یک رویاست

من و تو در کنارهم...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
قلمت را بردار
دو شنبه 9 اسفند 1389 ساعت 19:30 | بازدید : 625 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

 

 

عشق...

 

عشق چیزی است که بیشتر از هر چیزی

داشتنش را دوست می داریم

و بیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم

و هیچکس در نمی یابد

که عشق همان چیزی است

که همواره  داده  می شود

و پذیرفته نمیشود!



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
دو شنبه 9 اسفند 1389 ساعت 16:39 | بازدید : 765 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

من گـنه کار و اسـیرم ای خـدا

                               مهـر تـو شد دستگیرم ای خـدا

قلب من باشد پریشـان و سیــاه

                               روشن است از تو ضمیرم ای خـدا

من فقط بـر درگهت دارم امیــد

                              لطف کن بر من ،که گَردم رو سفید

تـورهـایم کن زِهَــر آلـودگی

                              ای کلامت مایــه نـور و نـوید

لطف تو باشد ، کنم از خود سفـر

                                ذکر تو گویم به هر صبح و سحـر

ای خـدا ! آرام کن جـان مـرا

                               بـر نگـردان ای خـدا ازمن نظر

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
میروم شاید فراموشت کنم.......
جمعه 6 اسفند 1389 ساعت 10:17 | بازدید : 513 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
..::یاد تو وخیال تو::..
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 13:12 | بازدید : 585 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

در صـدر خاطراتم یـاد تو جــا گرفته

                                       یـاد تـو در خیالم رنگ صفــا گرفته

تصویر یـاد رویت در قـاب دل نشسته

                                        این گوش جـان طنین حرف تو را گرفته

خورشید من! حضورت رویای صادقم بود

                                        دیدم به خواب چشمت نور خـدا گرفته

با فـکر خیره بر تـو،دنبـال واژه هستم

                                      بر سطح کاغـذم ،شعر ، مستانه پا گرفته

یک راز ناگشوده بین من وتـو این است

                                       یادت خیـال ما را دائـم چـرا گرفته ؟



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 13:10 | بازدید : 713 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

آخه چه جور دلت اومد

تنهام بذاری و بری

آخه مگه حرفی زدم

زخم زبونی من زدم

آره همش بهونه بود

مسئله یار دیگه بود

دلت هوایی شده بود

کارم از کار گذشته بود

برو با یارت عزیزم!!

رها کن این تن منو

الهی صد سال بشه!!

عشق قشنگت عزیزم!!

اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری

که مثل من اسیر بشه

آواره از خونه بشه

من یه قول بهت می دم

یه روز فراموشت کنم

قلبمو سنگیش بکنم

عشقتو خاکستر کنم

اگه یه روز خواستی گلم

کسی رو نفرینش کنی

بگو مثل من بشه

زجر جدایی بکشه

برو با یارت عزیزم!!

رها کن این تن منو

الهی صد سال بشه!!

عشق قشنگت عزیزم!!

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
مینویسم.....
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 13:6 | بازدید : 646 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

 

می نویسم٬ می نویسم از تو

تا تنِ کاغذِ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت

گریه این گریه اگر بُگذارد

گریه این گریه اگر بُگذارد

با تو از روزِ اَزَل خواهم گفت

فتحِ معراجِ ازل کافی نیست

با تو از اوجِ غزل خواهم گفت

می نویسم همه ی هق هقِ تنهایی را

تا تو از هیچ به آرامشِ دریا برسی

تا تو در همهمه٬ همراه سکوتم باشی

به حریمِ خلوتِ عشق تو تنها برسی

می نویسم همه ی با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن بِبَری

تا تو تکیه گاهِ امنِ خستگی ها باشی

تا مرا باز به دیدارِ خودِ من ببری...

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
عشق یعنی....؟
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 13:2 | بازدید : 675 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

عــشــق یعنی یک جهان دلبستگی

عــشــق یعنی بی نهایت خستگی

عــشــق یعنی با تو خواندن از جنون

عــشــق یعنی سوختنها از درون

عــشــق یعنی با خودت بی گا نگی

عــشــق یعنی یک جهان دیوانگی

عــشــق یعنی سوختن تا ساختن

عــشــق یعنی عقل و دین را باختن

عــشــق یعنی چشم سر را دوختن

عــشــق یعنی همچو شعمی سوختن

عــشــق یعنی گٌل شدن در بین خار

عــشــق یعنی روشنی در شام تار



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
بخوام از تو بگذرم.....
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 13:0 | بازدید : 581 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )


 

 

 

بخوام از تو بگذرم من با یادت چه کنم ؟



تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم؟



حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو



بگو من با این دل خون و خرابم چه کنم؟


تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی

 
توی رویاهای من عشق همیشگی بودی


آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته


بی کسی عالمی داره واسه ما یه عادته !

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
دلتنگی.................
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 12:53 | بازدید : 717 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )


 


 

من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
در جواب پسر تنهایی............
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 12:50 | بازدید : 597 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

ای تویی که از ارزنی عشق دم میزنی
عشق هست عاشق نیست
مردنیست
تن عریان حاصل بی غیرتی آدم هاست
و دروغ از همه چیز ارزان تر؟
نه
از همه ارزان تر غیرت آدم هاست
قیمت انسان ها کم شده است!
علت نامردیست
علتش بی مهریست.......



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
یادم هست …. یادت نیست
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 12:47 | بازدید : 565 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست  / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست  / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

یادم هست …. یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود / پس چرا گشت شبانه ، دربه در،یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید / کوزه ای دادمت ای تشنه, مگر یادت نیست

تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی / باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل / آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

یادم هست …. یادت نیست



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
زندگی میگذرد....
پنج شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 12:41 | بازدید : 567 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نازنینم
یک شنبه 1 اسفند 1389 ساعت 19:20 | بازدید : 722 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

نازنينـــــــــــــــــــم !

بي تو اينجا نا تمام افتاده ام

پخته اي بودم که خام افتاده ام

گفته بودي تا که عاقلتر شوم

آه ، مي خواهي مگر کافر شوم

من سري دارم که مي خواهد کمند

حالتي دارم که محتاجم به بند

کاشکي در گردنم زنجير بود

کاشکي دست تو دامنگيربود

عقل ما سرمايه دردسر است

من جهان را زير وبالا کرده ام

عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام

عهد ياري با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنوني ام

خنده تو رنگي از دلخونيم  



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تمنا میکنم
سه شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 13:39 | بازدید : 659 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

سكوتم نشـــــــــكن و بگذار تا من

درون خــــــــــــــلوتم ، تنها بمانم

دلم را نشكن و بگذار اي عـــشق

سرود زيستن ، با تــــــــو بخوانم

 

دلم آيينه گردان رخ تــــــــــوست

مزن سنگي و مشكن جـــام شيشه

نهال عمرمن با تو بهاري است

مزن برريشه ام ، آهنگِ تيـــشه

 

بيا با هم بخنديم زنــــــــــدگي را

كه دنيا بي تو زنداني سـياه است

بيا بر شانه هاي هم بگريـــــــيم

كه تنهائي دل راسوز و آه است

 

تو تفسير كتاب عشق پـــــــــاكي

تو رويايي ترين ليـــــــلي عاشق

تـــــــــرا در آسمانها مي شناسند

قــــناري ، بي مثالم ، اي شقايق

 

سكوتم يك سبد روياي ســـــــــبز

ترنم هاي احســـــــــاس تو دارد

مخواه اي مرغ عاشق ،مرغ عاشق

سكوتم ،جاي ديگر پـــــــا گذارد

 

غم عشق تو ، رويا ، زندگـــاني

به تار و پود جانم ريــشه دارد

بجز سوداي جانسوزت قـناري

دل من كي ؟ كجا ؟ انديشه دارد؟

 

تو فرياد ســـــــــكوتم را شنيدي

كنون بگذارتا با تــــــــــو بمانم

سكوتم مملو ازراز تمـــــــناست

تمنا مي كنم ، با تو بــــــــمانم



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نمی بخشمت
پنج شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 13:31 | بازدید : 745 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي که از صورتم گرفتي .... بخاطر

 

تمام غمهايي که بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي که   

برايم شکستي .... .. بخاطر احساسي که برايم پرپر کردي ..... نمی

بخشمت .... بخاطر زخمي که بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمکي که بر

 زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي که بر قلبم حک کردي

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
I Love You .....
پنج شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 13:30 | بازدید : 758 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

یا تو زیباتر شدی ! ....       یا چشام بارونیه ! ..
این قفس بازه ولی....      قلب ِ من زندونیه..

من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت !
         تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت...

میخـوام آروم شم!!          تـــــو نمی ذاری!
هر دو بی رحمن : عشق و بیزاری!
همه دنیامو زیرو رو کردم       تو رو شاید دیر آرزو کردم !


قدمای آخرو آهسته تر بردار !                 واسه من کابوسه فکر ِ آخرین دیدار !
بغض ِ این آهنگ مارو تا کجاها بُرد!         شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوُرد !

به تلافی ِ اونهمه تلخیم !                     گله هاتم طعم ِ عسل شد!
غم معصومانه ی چشمات..                  به تبسم ِ تازه بدل شد!
میشه با من هزار و یکسال..                 به بهانه ی قصه بمونی!؟
همه مرثیه های سکوتم ..                   به بهار ِتو باغ غزل شد......

نفس کشیدن ، دل سپردن ، مثل دریا ..... ماه من!!
از تو خوندن .. با تو موندن.. مقصد من.. راه من
همینه رویام.. آرزوهام.. سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید.. خدا گذشت از گناهِ من!

تو مثل بارون .. غمو آسون .. می بری از یاد من
با تو خوبن.. بی غروبن... خاطرات ِ شاد من
زارو خسته.. دلـشکسته .. بینوا فرهاد من!
مرغ ِآمـیـن! .. کی به شیرین .. می رسه فریاد من



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
چه زیباست بخاطرتوزیستن
پنج شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 13:23 | بازدید : 833 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

چه زیباست بخاطر تو زیستن


وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن


و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن


برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن


ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است


بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست


ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
پنج شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 13:4 | بازدید : 800 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

در مذهب عاشقان قرار دگر است       وین باده ناب را خمار دگر است

هرعلم که درمدرسه حاصل گردد       کار دگر است و عشق کار دگر است

دربستربی رحمی و خون زاده شد      ماز اول عمر با جنون زاده شدم

خاکستریم, دست خود نیست عزیز     ققنوسم از آتش درون زاده شدم   

دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند       در فراقش ای دل من بینوایی میکند

اوبرفت وپشت پازدبردل و دنیای مکار    دل را بین که بهرش بیقراری میکند 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
حس میکنم ***
پنج شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 13:3 | بازدید : 705 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛
 

احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
 

من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:
(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))


 

    



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 19:12 | بازدید : 920 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

باد صبا بر گل گذر کن              وز حال گل ما را خبر کن 

با مدعی کمتر بنشین              نازنین ای نازنین 

بیچاره عاشق                         ناله تا کی؟  

                  یا دل مگیر یا ترک سر کن 

شد خون فشان چشم تر من               پر خون دل شد ساغر من 

ای یار عزیز                                   مطلوع و تمیز 

در فصل بهار                               با ما مستیز 

آخر گذشت آب از سر من                 ببین چشم تر من 

تو را نادیدن ما غم نباشد                     که درخیلت به از ما کم نباشد 

من از دست تو در عالم نهم روی              ولیکن چون تو در عالم نباشد 

مبادا در جهان دلتنگ رویی                         که رویت بیند و خرم نباشد 

من اول روز دانستم که این عهد                     که با من میکنی محکم نباشد 

مکن یارا دلم مجروح مگذار                                 که هیچم در جهان مرهم نباشد



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 19:10 | بازدید : 739 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه


یادته جان جان؟


من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سر مستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ میشدمژ می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم زکجایی توتسخرزدوگفت
ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه در دانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 19:10 | بازدید : 772 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

بازهم قلبی به پایم اوفتاد

بازهم چشمی به رویم خیره شد

بازهم درگیروداریک نبرد

عشق من برقلب سردی چیره شد

بازهم ازچشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد،سیراب شد

بازهم دربسترآغوش من

رهروی  درخواب شد،درخواب شد

بردوچشمش دیده می دوزم به ناز

خودنمی دانم چه می جویم دراو

عاشقی دیوانه میخواهم که زود

بگذردازجاه ومال وآبرو

اوشراب بوسه میخواهدزمن

من چه گویم قلب پرامیدرا

اوبه فکرلذت وغافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق میخواهم از او

تافداسازم وجودخویش را

اوتنی می خواهد ازمن آتشین

تابسوزانددراوتشویش را

اوبه من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن،که من دیوانه ام

من به اومی گویم ای ناآشنا

بگذرازمن،من تورابیگانه ام

آه ازاین دل،آه از این جام امید

عاقبت بشکست وکس رازش نخواند

چنگ شددردست هربیگانه ای

ای دریغا،کس به آوازش نخواند.



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 19:5 | بازدید : 763 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ای بی پناه می خندید

شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت

سایه ای روی سایه ای خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه ای لغزید
بوسه ای شعله زد میان دو لب



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
I will never let you go
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 19:2 | بازدید : 781 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد ،  بیگانه ای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من

وای از این چشمی که می کاود نهان
روز و شب در چشم من راز مرا
گوش بر در می نهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا

گاه می پرسد که اندوهت ز چیست
فکرت آخر از چه رو آشفته است
بی سبب پنهان مکن این راز را
درد گنگی در نگاهت خفته است

گاه می نالد به نزد دیگران
« کو دگر آن دختر دیروز نیست »
« آه ، آن خندان لب شاداب من»
« این زن افسرده ی مرموز نیست »

گاه می کوشد که با جادوی عشق
ره به قلبم برده افسونم کند
گاه می خواهد که با فریاد خشم
زین حصار راز بیرونم کند

گاه میگوید که : ک. ، آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو ؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو

من پریشان دیده می دوزم بر او
بی صدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمی دانم که اندوهم ز چیست
زیر لب گویم : چه خوش رفتم ز دست

همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بیگمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه ی آزار خویش

از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقه ی زنجیر نیست

آه ، اینست آنچه می جستی به شوق
راز من ، راز نی دیوانه خو
راز موجودی که در فکرش نبود
ذره ای سودای نام و آبرو

راز موجودی که دیگر هیچ نیست
جز وجودی نفرت آور بهر تو
آه ، اینست آنچه رنجم می دهد
ورنه ، کی ترسم ز خشم و قهر تو



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:59 | بازدید : 867 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

بر پرده های در هم امیال سر کشم
نقش عجیب چهره یک ناشناس بود
نقشی ز چهره ای که چو می جستمش به شوق
پیوسته می رمید و به من رخ نمی نمود

یک شب نگاه خسته مردی بروی من
لغزید و سست گشت و همانجا خموش ماند
تا خواستم که بگسلم این رشته نگاه
قلبم تپید و باز مرا سوی او کشاند

نو مید و خسته بودم از آن جستجوی خویش
با ناز خنده کردم و گفتم بیا بیا
راهی دراز بود و شب عشرتی به پیش
نالید عقل و گفت کجا می روی کجا

راهی دراز بود و دریغا میان راه
آن مرد ناله کرد که پایان ره کجاست
چون دیدگان خسته من خیره شد بر او
دیدم که می شتابد و زنجیرش به پاست

زنجیرش بپاست چرا ای خدای من ؟
دستی به کشتزار دلم تخم درد ریخت
اشکی دوید و زمزمه کردم میان اشک
زنجیرش به پاست که نتوانمش گسیخت

شب بود و آن نگاه پر از درد می زدود
از دیدگان خسته من نقش خواب را
لب بر لبش نهادم و نالیدم از غرور
کای مرد ناشناس بنوش این شراب را

آری بنوش و هیچ مگو کاندر این میان
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذریست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد
پای تو نیز بسته زنجیر دیگریست

لغزید گرد پیکر من بازوان او
آشفته شد بشانه او گیسوان من
شب تیره بود و در طلب بوسه می نشست
هر لحظه کام تشنه او بر لبان من

ناگه نگه کردم و دیدم به پرده ها
آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای
دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست
یک آشنا که بسته زنجیر دیگریست



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:58 | بازدید : 812 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

آه ای مردی که لب های مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای ؟

هیچ می دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ می دانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم

گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری اما بوسه از لب های تو
بر لبان مرده ام جان می دهد

هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان تو را جویم به کام
خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لبهای جام

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده ی هستی دهم
بستری می خواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب تو را مستی دهم

آه ای مردی که لب های مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:57 | بازدید : 749 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

از پیش من برو که دل آزارم
ناپایدار و سست و گنه کارم
در کنج سینه یک دل دیوانه
در کنج دل هزار هوس دارم

قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم به خلوت بیگناه
تو از شراب بوسه من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه

چشمان من هزار زبان دارد
من ساقیم به محفل سرمستان
تا کی ز درد عشق سخن گویی
گر بوسه خواهی از لب من بستان

عشق تو همچو پرتو مهتابست
تابیده بی خبر به لجن زاری
باران رحمتی است که می بارد
بر سنگلاخ قلب گنهکاری

من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان که تو تابیدی

دیر آمدم و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:54 | بازدید : 780 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدا ی قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده ، آه ، رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من ، صفای نخستین را

آه ، ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ی ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرابشنو
آه ای خدای قادر بی همتا



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:54 | بازدید : 713 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

سرتا به پا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله های وحشی کوهستان

یک شب ز حلقه که به در کوبم
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

یکشب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موج های یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی

یکشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

از  « زهره » آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یکشب چو نوری از دل تاریکی
در کلبه ات شراره می افروزم

آه ای دو چشم خیره به ره مانده
آری منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:51 | بازدید : 757 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم

ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت

در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم

در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست

ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم

اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم

من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:49 | بازدید : 705 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم

دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد

اگر از شهد آتشین لب من
جرعه ای نوش کرد وشد سرمست
حسرتم نیست ز آنکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است

باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم

بازهم می توان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد

باز هم می دود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ
می دهندم به سوی خویش آواز

باز هم دارم آنچه را که شبی
ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او می گفت
تکیه گاهیست بهر آلامش

ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست

کو دلم کو دلی که برد و نداد
غارتم کرده ، داد می خواهم
دل خونین مرا چه کار آید
دلی آزاد و شاد می خواهم

دگرم آرزوی عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم نظر به او باشد

او که از من برید و ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل آشفته حال غافل را



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:47 | بازدید : 695 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش

می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت  و تنهایی

ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش

او غنچه شکفته مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خواند

باید که عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بی آمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد

باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه زیبایی

ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهوده می خندی

آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی

می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته  و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
دل دیوانه ی من
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:44 | بازدید : 708 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا افسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یک رنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:43 | بازدید : 761 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

یک روز بلند آفتابی
در آبی بیکران دریا
امواج تورا به من رساندند
امواج تورا نه بار تنها

چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم که تورا در آب دیدم
در غربت آن جهان بی شکل
گویی که تورا بخواب دیدم

از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید
ما را می خواند مرغی از دور
می خواند به باغ سبز خورشید

در ما تب تند بوسه می سوخت
ما تشنه خون شور بودیم
در زورق آب های لرزان
بازیچه عطر و نور بودیم

می زد ، می زد درون دریا
از دلهره فرو کشیدن
امواج ، امواج نا شکیبا
در طغیان بهم رسیدن

دستانت را دراز کردی
چون جریان های بی سرانجام
لب هایت با سلام بوسه
ویران  گشتند …

یک لحظه تمام آسمان را
در هاله ای از بلور دیدم
خود را و تو را و زندگی را
در دایره های نور دیدم

گویی که نسیم داغ دوزخ
پیچیده میان گیسوانم
چون قطره ای از طلای سوزان
عشق تو چکید بر لبانم

آنگاه ز دوردست دریا
امواج بسوی ما خزیدند
بی آنکه مرا به خویش آرند
آرام تو را فرو کشیدند

پنداشتم آن زمان که عطری
باز از گل خواب ها تراوید
یا دست خیال من تنت را
از مرمر آب ها تراشید

پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و های های دریا
شاید که مرا به خویش می خواند
در غربت خود ، خدای دریا



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:42 | بازدید : 720 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب بیاد تو چشمم نخفته است
ای مایه ی امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است

شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم

تا بر گذشته می نگرم ،  عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر ، غیر رنجش یارم به من چه داد

این درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو بسختی رمیده است
این شعر ها که روح ترا رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است

گفتم قفس ، ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود

کنون منم که خسته ز دام فریب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
بگشای در که در همه دوران عمر خویش
جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام

پای مرا دوباره به زنجیرها ببند
تا فتنه و فریب ز جایم نیفکند
تا دست آهنین هوس های رنگ رنگ
بندی دگر دوباره به پایم نیفکند



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ای که تویی همه کسم,بی تو میگیره نفسم
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:39 | بازدید : 766 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )


وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه
آه...
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟

مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 18:37 | بازدید : 789 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )


نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه ی پایی افکند طنین
دل من چون دل گل های بهار
پر شد از شبنم لرزان یقین
………… گفتم این اوست که باز آمده است

جستم از جا و در آیینه گیج
بر خود افکندم با شوق نگاه
آه ، لرزید لبانم از عشق
تار شد چهره ی آیینه ز آه
………… شاید او وهمی را می نگریست

گیسویم در هم و لب هایم خشک
شانه ام عریان در جامه ی خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش
رهگذر هر دم می کرد شتاب
………… نفسم نا گه در سینه گرفت

گویی از پنجره ها روح نسیم
دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته ی من
عطر سوزان اقاقی ها را
………… تند و بیتاب دویدم سوی در

ضربه ی پاها ، در سینه ی من
چون طنین نی ، در سینه ی دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه س پاها ، لغزید و گذشت
………… باد آواز حزینی سر کرد



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8